خودخواه و مغرور نیستم
شاید خودشیفته باشم،که هستم(!) ومیدانم که هستم وبه آن اعتراف هم می کنم! اصلا به نظرم خودشیفته بودن چیز بدی نیست!
اما غرور وخودخواهی چیز دیگری است،البته اینجا منظورم از خودخواهی و غرور یک خودخواهی و غرور منفی است،وگرنه هیچ چیز فی نفسه بد نیست.
بگذریم ازین حرف های فلسفی...
آدم فروتنی هم نیستم!
چیزی که هستم رامی دانم؛واقعیت هایم را می شناسم؛می دانم که زیباام...
البته اینجا منظور از زیبایی، آن زیبایی امروزی با ملاک های عجیب وغریب نیست!
منظور یک تعادل نسبی و معمولی است.
هر روز که جلوی آینه می روم این را می بینم
شاید بگویی عجب آدم پررویی! اما بگذارید خیالتان را راحت کنم...طرز فکر شمابرایم اهمیت چندانی ندارد.
من زیبا هستم (یا حداقل این طور فکر می کنم) واین مسعله به نظرم واضح است! کافی است دوچشم در صورت داشته باشی...به همین واضحی!
به خاطرش سپاس گذارم
هر روز موقع دیدن خودم توی آینه ی آسانسور، سپاس گذارم.
هربار که منتظر گرم شدن غذایم هستم وبازتاب تصویرم راتوی در براق ماکروویو می بینم،سپاس گذارم.
قدر چیزهایی که دارم رامی دانم،آدم ناشکری نیستم
اما حرف من اینست که هنوز به آن عادت نکرده ام! وگاهی آزارم می دهد...
حتما با این حرف به دیوانه گی ام ایمان آوردید!
اما بازهم حرف من چیز دیگری است،حرف من این است که دوست ندارم فقط یک صورت زیبا باشم...
دوست ندارم فقط یک دختر زیبارویِ تو دل برو باشم...
دقت کردی؟
گفتم فقط...
گاهی حالم ازین نگاه های مجذوب دور وبرم بهم می خورد
حس می کنم این یک نقاب است ،یک پوشش، یک پوسته ی نازک و شکننده و فریبنده!
وقتی این پوشش و پوسته می شود چیزی بیش از درون ،حالم از خودم به هم می خورد...
احساس پوچی می کنم،احساس تهی بودن
احساسِ عروسک بزک کرده و مجذوب کننده ی نمایش های شب را دارم که چند ساعت و فقط چند ساعت نگاه های مجذوب تماشاگران را به خود می خرد و در درون چیزی نیست جز پنبه وپارچه وصورتی بزک کرده...
ازتهی بودن می ترسم، ازینکه دهان باز کنم وحرف های خالی ام این بزک را بشورد
از ذهن خالی می ترسم ...از ذهن پوچ وتهی
من از خالی بودن می ترسم
از قیافه ی بی قواره ی افکارم...
می ترسم روزی بفهمم این ظاهر وباطن باهم جور نیستند
به خودم غره نشدم
هیچگاه !
وقتی از ظاهرم تعریف می کنند می ترسم...
می ترسم از باطن ام!
می ترسم که این ظاهر،گنجشک رنگ شده به جای قناریِ باطن باشد
و وحشت بزرگترم ازین است که به این پوشش، به این پوسته دل ببندم و سر پوشی شود برای بی قوارگی درونم
وحشت بزرگترم ازین است که خودم بیشتر از دیگران فریب این پوسته ی شکننده و فریبنده را بخورم، که در چیزی غرق شوم که واقعی نیست، که خودم را در چیزی تعریف کنم که روزی می شکند، فرو می ریزد وتمام می شود...
کاش کاش کاش، فقط و فقط یک صورت زیبا نباشیم...
#فاطیمامهر